قهوه تلخ

سلامآخرین باری که نوشتم فسقل خانوم ۸ماهش بود. الان اما ۳۰ ماهشه. دیگه خانوم شده. برام زبون میریزه. میگه دوستت دارم مامانی. میگه عاشقت بکنم مامانی. و من چقد ذوق میکنم از حرفاشاولین که بهم گفت دوستت دارم مامانی از ذوق گریه گردم. روزا گاهی خیلی سخت میگذره ولی خداروشکر که دارمش. دهنمو تا حالا سرویس کرده البته.ولی مادر بودن با سختی هاشم قشنگهشازده و دخملی خوابن. منم مثل هرشب بیخوابمدیگه اخرای بیکاریمه و دارم برمیگردم سرکارم. فک کنم سخت باشه با دخملی. ولی خدا تا حالا کمک کرده از این به بعد میکنهیادش بخیر یه زمانی چقد میومدم مینوشتم از همه چیز. از یه جایی به بعد غرق دنیای مجازی شدم.یادم رفت چقد نوشتن اینجارو دوس داشتمباشد که باز بیایم. + نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 1:17 توسط sogol  |  قهوه تلخ...ادامه مطلب

سلام بر سال ۱۴۰۳امیدوارم که سال خوبی برای همه باشهدیروز شیفت بودم و الان دارم برمیگردم خونه. نفهمیدم سال ۱۴۰۲ چجوری گذشت.گاهی خیلی سخت بود.گاهی هم مثل برق و باد گذشت. خوشی هم داشت.ناخوشی هم داشتامیدوارم که ۴۰۳ بیشترش خوشی باشه.هم برا خودمو عزیزام.هم برا مردممون که لایق بهترینن ولی همیشه یه چیزی تو زندگی کم دارندخملی این روزا خیلی اذیت میکنه. باباشو حسابی عاصی کرده.خودمم کم اوردم.امیدوارم که سال جدید اخلاقیاتش درست شه قهوه تلخ...ادامه مطلب

سلام.الان ساعت نزدیک ۱۲ شبه،شوهری خوابیده و من طبق معمول بی خوابی زده به سرمچند ماهه که کرونا اومده،از اسفند همه دنیارو درگیر کرده،چه حس و حال بدی رو داریم میگذرونیم.خیلی ها مردن،خیلی ها عزیز از دست دادن،خیلی ها بیکار شدن،سالها بعد شاید برای این روزایی که داریم میگذرونیم گریه کنیم.مدتهاست اینجا ننوشتم.از عیدی که تو قرنطینه گذشت،تولدی که گذشت و وارد سی سالگی شدم.از دلتنگی ها،از خستگی ها،از روزای خوب و روزای تلخخداجونم زودتر تموم کن این روزای سخت رووووووخدایا شکرت که عزیزانم حالشون خوبه.عاشقتم خداجون.❤❤ + نوشته شده در پنجشنبه پنجم تیر ۱۳۹۹ ساعت 23:49 توسط sogol  |  قهوه تلخ...ادامه مطلب

بعد مدتها اومدم بنویسماومدم اینجا از تو بنویسم.دخترکم نازنین مادر.این روزا حسای قشنگ زیادی تو دلمه.با اینکه میترسم که نتونم مادر خوبی باشم برای تو.برای تویی که وجودت تو دلم قشنگترین حس دنیاس.از اخرین نوشته ام کلی اتفاق افتاده.کرونایی سختی که گرفتم.دایی عزیزم که رفت...اومدن تو ...تویی که تو این ۷ ماهی که تودلمی باهمه سختیاش،حال بدم.استرساش دیوونه وار منتظر اومدنتم.دخترکم اگه بدونی چه روزای سختیو گذروندم ولی اینجا برای تو مینویسم که بودن پدرت باعث میشه این روزای پر از استرسو تحمل کنم.کاش روزی مردی مثل پدرت سر راهت قراربگیرهعشق من ،شازده من،مرد مهربون من برای بودنت هزاران بار خداروشکر میکنم.خدایا شکرت بابت همه چی.حتی سختیا و تلخی ها.همین که هوامو داری بسهدخترِ مامان،دوستت میدارم.شازده شمارو هم دوست میدارم ها + نوشته شده در سه شنبه چهارم خرداد ۱۴۰۰ ساعت 12:0 توسط sogol  |  قهوه تلخ...ادامه مطلب

سلام.دیر به دیر میام مینویسمحالا من مادر یه دختر ۸ ماهه ام که تموم وقتمو پر میکنه با شیطنتاشروزا عجیب زود میگذره.دختر کوچولوی من حالا برا خودش خانومی شده.پارسال این موقع ها تو دلم بوده حالا تو بغلم.نه اونموقع میذاشت من درست بخوابم نه حالا که هنوز این وقت شب بیدارهخداجونم ممنونم که همیشه حواست بهمون هست.ممنونم که فرشته کوچولومو بهم بخشیدی.میدونم که معجزه زندگی ماست.که اگر تو نمیخواستی معلوم نبود چی بشه.ممنونم ازت خداجونممیشه یه نگاهی بهمون بکنی باز.که سری بعدی که اومدم بنویسم بگم ممنونم ازت خدا که باز بهمون نظر کردیخدایا تورو به پهلوی شکسته زهرا ازمون رو برنگردون + نوشته شده در سه شنبه سی ام فروردین ۱۴۰۱ ساعت 3:21 توسط sogol  |  قهوه تلخ...ادامه مطلب

سلام.مثل برق و باد این روزا میگذره و من دارم با خودم فک  میکنم چند سال باید بگذره تا یاد بگیرم از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم.یاد بگیرم نق نزنم یاد بگیرم که همه سختی ها میگذره درست مثل شادیها.رفتیم پیش خونواده ها و برگشتیم و دارم فک میکنم چقد تلخه دوری و چقد هم خوبه دوری.خل شدم رفت اخه دوری چیش خوبه نمیدونم

دلبرجانمان نمیذاره بتایپم.اهای روزگار عمرمو ازم نگیر

قهوه تلخ...

این متنو خوندم با خودم فک کردم چند درصد زن ها درست دیده میشن،چند درصدشون حس میکنن که باعث حال خوب یه زندگین،البته که همه مادرها حس خوب زندگین ولی اینکه یک زن حس مفیدبودن حس زیبایی حس خوشبختی کنه خیلی قهوه تلخ...ادامه مطلب

دیوانه چه کنم در همه جا یاد تو دارم در سردیوانه همه شب میل تو  دارم چه کنم وای دگردیوانه چو من عاشق اگر بود به تو دل میبستحیرانم تو نشستی پیش رویم،انگار ماه نشستمجنونمو لیلامی دقیقا اونیکه میخوامیجا د قهوه تلخ...ادامه مطلب

آغوش تو مترادف امنیت است
آغوش تو ترس‌های مرا می‌ بلعد
لغت‌ نامه‌ها دروغ می‌گفتند!
آغوش تو یعنی پایان سردرد ها
یعنی آغاز عاشقانه‌ ترین رخوت‌ ها
آغوش تو یعنی “من” خوبم...

دلبرجان وقتی هستی حال من خوبه.وقتی که نیستی داغووونم.در جریان باش عشقم

دیروز همسرجان شیفت بود.امروز من.خودمو کشتم تا شیفت عصرمو اف کردم که صب تا غروب لااقل کنار هم باشیم.امان از این دل لامصب که طاقت دوری یارو نداره...

خدایا حفظ کن جان و دل مارو و عشق و یار دیگران رو...آمین

 

قهوه تلخ...

امروز دقیقا چهارسال از صیغه محرمیتمون میگذره.عمر ادمیزاد مثل برق و باد میگذره.این روزا حسابی دلخورم.دلگیرم.دارم مداحی گوش میدم.امسال بعد سه سال تاسوعا عاشورا میرم پیش خانواده ام.چقد محرم دلگیره.خدایا شکرت.نمیدونم چی بگم.تورو به ابولفضلت قسم درمون دل شکسته ها باش.همه رو حاجت روا کن.خدایا دوستت دارم اینو یادت نره.

قهوه تلخ...